دلم براي باغچه مي سوزد
گوش کن با تمام وجود گوش کن. صداي پرنده هاي اين باغچه را گوش کن. چه نامأنوس مي خوانند! مي شنوي ؟ اين صداها صداي آواز نيست. ناله است . ناله هاي جانگزا. ببين پرنده هاي اين باغ همه پرچيده اند و به جاي آواز خواندن هق هق مي کنند! به جز جغد کدام پرنده مي تواند در ويرانه آواز بخواند؟ شايد دلشان براي آسمان آبي تنگ است. مي بيني چه دودي در آسمان است؟ جاي نفس کشيدن نيست. راستي چرا بهار با اين باغ قهر است؟ چرا همه پرنده ها با هم قهرند؟چرا گلها جاي خود را به علفهاي هرز داده اند؟ چرا باغبان بي رحم است؟ چرا پرستو که مي خواهد پر پرواز پرنده هاي پرچيده باشد تنهاست؟مگر نمي توان علفهاي هرز باغچه را از ريشه کند ؟
مگر نمي شود گل اطلسي و رازقي و اقاقيا در اين باغچه کاشت؟دلم براي هواي بهاري تنگ است. دلم براي آسمان آبي تنگ است. دلم براي آواز قناري تنگ است. دلم براي پرستو که تنهاست مي سوزد. دلم براي باغچه سوخته ام مي سوزد. دلم براي تو که دلتنگ باغچه اي مي سوزد.
پارميس