civil disobedience

نافرمانی  مدنی  و قيام بدور از خشونت

مبارزه بدور از خشونت يک مبارزه مسلحانه است؛ با اين تفاوت که سلاح آن رواني؛ اجتماعي؛ اقتصادي و سياسي مي باشد از اين روي شيوه نا فرمانيهاي مدني و قيام به دور از خشونت؛ انساني؛ دمکراتيک؛ مناسب؛ کم هزينه و بهترين شيوه مدني مي باشد؛ و شايسته ملّت متمدّن ماست که اين شيوه را براي گذار از حکومت تماميّت خواه جمهوري اسلاّمي و جايگزين کردن آن با يک حکومت ملّي و دمکراتيک برگزيند

سالهاست که شيوه مبارزات خشونت آميز از طرف گروه ها و سازمانهاي خشونت طلب بر ملّت متمدن ما تحميل شده است

تاريخ اين شيوه به زمانهاي دور و دراز بر مي گردد؛ که من ميتوانم به طور مشخص به فرقه مذهّبي تروريستي و خشونت طلب حسن صبا اشاره کنم

بعدها گروه هاي ديگري از قبيل فدائيان اسلاّم شکّل گرفتند که در قتل و کشتار مخالفين خود به ترورهاي کوري همچون ترور زنده يادان احمد کسروي و حسن علي منصور اقدام ورزيدند

با ورود انديشه سوسياليزم در ايران و تشکيل گروه هاي کمونيستي همچون چريکهاي فدائي خلق و سازمان کمونيستي اسلاّمي مجاهدين خلق که هم از جريانات چريکي آن روز در جهان نشأت ميگرفتند و هم شديداً تحت تاثير آن بخش منفي فرهنگ ما يعني فرهنگ شهيد پروري و مظلوم نمائي بودند که از مذهب شيعه براي ما به ارث مانده است ؛ اين جريانات براي نيل به اهداف خود جنگهاي چريکي و تروريستي را پيشه کردند که متأسفانه ماحصل اين مبارزات خشونت طلبانه حکومت تروريستي جمهوري اسلاّمي شد که پرداختن به آن چيزي به جزء ملاّل روح و حدّر دادن وقت حاصل ما نخواهد کرد

اما پس ازاين همه تجربيات تلّخ و آن همه خونهاي بي گناهي که بر زمين ريخته شد از هر سوي که بوده است؛ براي نگارنده باعث تأسف و اندوه است

زيرا در وحله اوّل انسان بودند که جان آدمي مقدّس است و بايد بدان احترام گذاشت و هيچ انساني حّق آن ندارد که خون انسان ديگري را بر زمين بريزد و در وحله دوّم جاي بسي تأسف است که ايراني خون ايراني را بر زمين ريخته است

در اينجا سعي خواهم کرد که مروري کوتاه به انقلاّبات قرن بيستم با هم داشته باشيم؛ قرني که در دهه هاي آغازين آن ما شاهد انقلاّباتي خونين بوديم که نتيجه آنها فقر؛ عقب افتادگي و حکومتهاي بر خواسته از دامان آن انقلاّبات حکومتهاي تماميت خواهي شدند که همانگونه که پيروزي آنها همراه با کشتار و خونريزي بود براي تداوم و بقاء آنها هم با شقاوت و بيرحمي با مخالفين خود بر خورد کردند

که ميتوان به انقلاب بلشويکي در روسيه؛ انقلاّب چين ؛ کوبا؛ ويتنام؛ کامبوج؛... اشاره کرد که به قيمت جان ميليونها انسان انجاميدند

اما انقلاّبات دهه هشتاد به بعد قرن بيستم؛ انقلاباتي بودند که با به کار گيري نافرمانيهاي مدني و شيوه مبارزه به دور از خشونت با حداّقل خونريزي اما با نتايجي درخشان همراه بودند؛ که در اين ميان مي توانم به گذار از حکومت کمونيستي در بلغارستان به يک حکومتي دمکراتيک و انساني ياد کنم که تنها و تنها به قيمت جان يک انسان انقلاّب به پيروزي رسيد و يا در کشورهاي ديگر بلوک شرق هم به همين صورت و در روماني که خشن ترين ديکتاتور بلوک شرق در آن دوره يعني چائوشسکو بر آن حکومت ميراند و حاضر به کنار آمدن و سپردن حکومت به صاحبان اصلّي آن يعني ملّت روماني نبود در نهايت به قيمت جان ديکتاتور ؛ همسرش و تني چند رومانيائي انقلاّب به پيروزي رسيد.

در کتابي که به همّت انجمن آلبرت انشتين تحت نام: From Ditatorship to Democracy به چاپ رسيده است؛ ميخواندم که طي سالهاي ۱۹۸۳ تا ۱۹۹۳ يعني به مدت ده سال بيست کشور از حکومتهاي خودکامه و ديکتاتوري و گاهاً تماميت خواه به جهان آزاد و دمکراتيک پيوستند و هر گاه بدان مي انديشم؛ با خودم ميگويم واقعاً غير قابل تصور است که بيست کشور آن هم به مدّت ده سال به دمکراسي رسيده باشند و آن سالها به عنوان سالهاي خونيني در تاريخ بشريت ثبت نگرديده اند

! هموطنان عزيزم اينها داستانها و افسانه هاي خيالي نيستند بلکه حقايق تاريخي دوران ما هستند

اما در همين دوران هم در بعضي از کشورها همچون زئير( جمهوري کنگو را ديديم به رهبري لوران کابيلا که چه گوارا روزي در مورد وي گفته بود که بهترين و مناسبترين شخصي که براي رهبري کنگو وجود دارد لوران کابيلاست ) که باز هم با جنگ و خونريزي موبوتو مريض و از رمق افتاده مستبد را از زئير بيرون راند اما کشت و کشتار در زئير به قوت خود همچنان باقي ماند و خود لوران کابيلا هم در نهايت قرباني خشونت شد و يک تن از محافظينش وي را ترور کرد؛ شايد عدهّ اي بگويند که کنگو در افريقا بود امّا اين عدّه نبايد فراموش کنند که کشور آفريقاي جنوبي هم در همان آفريقا و در نزديکي کنگو ! واقع شده است

تنها چيزي که ما از آن سالهاي ۱۹۸۳تا ۱۹۹۳ به ياد داريم اغلب اعتصاب و تظاهر کنندگان آرامي بودند که ما بر روي صفحه هاي تلويزيونهايمان مشاهد ميکرديم و يا عکس هائي از مردمي متمدن در روزنامه ها ديده مي شدند که گاهاً با بچّه هاي شير خواره خود در کالسکه هايشان؛ و سوتک هائي در دهان و ! با کنسرتهاي موسيقي همراه مي شدند و يا شبها با مشعلهائي در دست

اعتراضاتي که بيشتر به کارناوالهاي شادي شبيه بودند ولي همين حرکات متمدنانه که کمتر شباهتي به حرکتهاي خشونت طلبانه انقلابيون انقلابات پيشين نداشت که در آنها انقلاّبيون نارنجک و مسلسل و کوکتل مولتف و سنگربنديهاي خياباني را بر مي گزيدند و ملّتها از انقلاب و انقلابيون در ذهن خود آن صحنه هاي دهشتناک را تداعي مي کنند و نتيجه اش آن شده بود که از نام هر چه انقلاّب و انقلاّبيست متنفر و روي گردان گردند اما همين حرکات و اعتراضات متمدّنانه بعدها به انقلابات و حکومتهاي دمکراتيک منجر شدند و بر خلاف اغلب انقلابات گذشته برگهاي زريني را در تاريخ بشريت رقم زدند و از رهبران اين انقلابات نيز بر خلاف اغلب رهبران انقلاّبات پيشين به نيکي ياد مي شود

و اما کشور و ملّت ما هم در اين زماني که ما در آن به سر ميبريم مي رود تا دگرگوني بزرگي را در درون خود رقم زند و سئوال اساسي اينجاست که ما کدامين راه را انتخاب خواهيم کرد!؟؟؟

زماني که انقلاّبات مخملين را در کشورهاي سابق بلوک شرق تا آفريقاي جنوبي و... را دنبال ميکردم همواره با خود ميگفتم که آيا رهبران سياسي ما؛ و ما مردم ايران هم از اين انقلاّبات درس خواهيم گرفت و آيا به اين نتيجه خواهيم رسيد که براي گذار از جمهوري اسلاّمي به يک حکومت انساني ملّي و دمکراتيک روشهاي متمدنانه را پيش ميگيريم و يا روش خشونت را؛ به عبارتي ديگر ما راه ماندلا را پيشه ميکنيم يا مشي جنگ مسلحانه لوران کابيلا را!؟؟؟

تا اينکه شاهزاده رضا پهلوي شيوه مبارزه به دور از خشونت که پيش از آن از زبان هيچ رهبر سياسي نشنيده بوديم را به عنوان استراتژي مبارزاتي جهت سرنگوني جمهوري اسلاّمي مطّرح و وارد گفتمان سياسي ما کردند و نور اميدي را در دلهاي ايرانيان آزاديخواهي روشن کرد؛ که با تمام وجودشان از جمهوري اسلاّمي متنفر و خواهانه سرنگوني آن بودند اما از آنجائيکه جان آدمي براي آنها ارزشمند بوده و با شناختي که از شقاوت و بي رحمّي سران جمهوري اسلاّمي سراغ داشتند حاضر نمي شدند که مردم را به يک انقلاّب خشونت آميز دعوت و تشويق نمايند

همين عدّم وجود يک استراتژي مدّرن پيش از آن باعث گرديده بود که سران و حاميان جمهوري اسلاّمي از يک سوي همواره از آن ننگ ملّي (فاجعه ۵۷) با افتخار ياد ميکردند و از سوي ديگر مردم را از دست زدن به يک انقلاّبي نوين بر حذر ميداشتند.

و به طور مستقيم و يا غير مستقيم مي گفتند که انقلاّب يعني به آتش کشيدن بانکها و ديگر اماکن دولتي؛ يعني اعدامهاي انقلابي يعني جنگ خانماسوز ... و همين مسئله باعث وحشت ما مردم مي گشت؛ البته که انقلاّبي همچون فاجعه ۵۷ محکوم است و نه تنها ما ايرانيان نبايد ديگر بار همچنين اشتباهي را تکرار کنيم بلکه ديگر ملّتها را هم از دست زدن به آنچنان فجايعي بر حذر داريم

حال سئوال اينجاست که مشکلات يک همچنين شيوه اي چه مي توانند باشند!؟

يکي از بزرگترين مشکلات اينچنين شيوه اي همانا وجود بعضي از هموطناني هستند که هنوز معتقدند که جواب؛ هاي هوي است؛ و جواب خشونت را خشونت مي دانند و معتقدند که خون را با خون بايد شست و دندان در مقابل دندان و چشم در مقابل چشم ووو 

اينان اغلب همان نيروها ي به جاي مانده از سازمانها و جريانات چريکي و يا هموطناني هستند که گر چه شايد در هيچ زماني عضو و يا هوادار آن سازمانهاي تند رو نبودند اما شديداً تحت تأثير همان جريانات و فرهنگ آنها هستند؛ و جامعه اي که به غير از زبان زور با زباني ديگر با او سخن نگفته اند؛ ! چه از طرف حکومت ؛چه از طرف جامعه و متأسفانه حتّي در خانواده

در نتيجه جا انداختن اين مسئله که بدون کاربرد خشونت راحت تر و با هزينه کمتري مي شود به نتيجه مطلوب و ايده آل رسيد کاريست که چندان ساده نمي نمايد

آنچه که مايه تأسف است اين است که بيشتر آناني که تز خشونت را تبليغ مي کنند هموطناني هستند که سالها در خارج از کشور به سر ميبرند و در پناه  عدالت؛ آزادي و دمکراسي هاي غربي زندگي کرده اند

و اما آنچه که مايه خوشوقتيست اين است که نسل جوان يعني همان نسلي که الآن سينه به سينه مأموران چاقو کش ولايت فقيه ايستاده اند نه تنها با خشونت دم ساز نيستند بلکه از آن متنفر و بيزار هم ميباشند

روزي که خميني وارد ايران شد و خلخالي و ابراهيم يزدي و ديگر جلاّدان را مأمور کشتار امناي بي گناه ارتش ايران کرد همين نيروهاي به اصطلاّح روشنفکر و انقلاّبي خميني و خلخالي و اعمال ضد انساني آنها را تأئيد و تشويق ميکردند. الآن عقلاي آنها ميگويند پشيمان هستيم و ايکاش همان روز اوّل در مقابل خميني مي ايستاديم و اعتراض ميکرديم اما کوتاهي کرديم و بعد از تسوّيه حساب با به اصطلاّح طاغوتي ها به سراغ ما هم آمدند و در پس آن به قول

! معروف به صغير و کبير رحم نکردند

هموطنان جوان و نوجوان عزيزم؛ ما بايد از اشتباهات گذشتگانمان پند بگيريم و پا جاي پاي آن دسته از گذشتگان خشونت طلب خود نگذاريم ؛ زيرا اگر اين جنبش متمدنانه و قيام به دور از خشونت ما به خشونت و برادر کشي کشيده شود همه ما مقصّر هستيم و در آينده هيچ عذري از ما پذيرفتني نيست

يقيين دارم که اگر اين جنبش به خشونت کشيده شود؛ امور ملک و ملّت به دست نيروهاي فاشيست و خشونت طلب خواهد افتاد و باري ديگر تندروها از هر گروه و دسته اي رهبري را در دست خواهند گرفت و دوباره اين دمکراسي؛ آسايش؛ رفاع؛ پيشرفت؛ آزاديخواهان و مردم بي گناه خواهند بود که به مسلخ برده خواهند شد و دو باره ما در همان حلقه خشونت و عقب ماندگي باقي خواهيم ماند

! امروز همه روشنفکران بايد صف خودشان را از نيروهاي جمهوري اسلاّمي خواه جدا کنند و توّهم اصلاّحات جمهوري اسلاّمي را کنار بگذارند

مردم در خيابانها هستند؛ جمهوري اسلاّمي آينده اي نخواهد داشت و محکوم به فناست؛ همه روشنفکران مستقل از جمهوري اسلاّمي؛ وظيفه ملّي ميهني و انساني دارند که کمک کنند تا خون مردم بي گناه به زمين ريخته نگردد و کشور به هرج و مرج کشيده نشود؛ و نترسيد از اينکه شما را انقلابي خطاب کنند؛ زيرا انقلاّبيوني که با روش قيام به دور از خشونت و نا فرمانيهاي مدني خواهان سرنگوني جمهوري اسلاّمي گردند نه تنها جهانيان خشونت طلب قلمدادشان نخواهند کرد بلکه در زمان حال و آينده از ايشان به عنوان روشنفکراني ياد خواهد شد؛ که زمانه و ضرورت دوران خود را به درستي درک و بدان عمل نموده نام خواهند برد

روشنفکراني که امروز تلاّش نمايند که مانع از برادر کشي و خشونت بيشتر در ايران و توأمان خواهان سرنگوني تمام عيّار اين حکومت انيراني گردند و در پايه ريزي ايراني مدرن و دمکراتيک کوشش نمايند؛ مطمئن باشند که نام آنان در تاريخ در کنار نام دهخداها؛ کسرويها؛ ثبت خواهد شد و همانگونه که ما امروزه از آن ايران سازان به نيکي و احترام ياد مي کنيم يقين داشته باشند که نسلهاي آينده نيز از ايشان به نيکي و احترام ياد خواهند نمود

اگر از اين جنبش حمايت کافي صورت نگيرد و به هر دليلي سرکوب گردد مطمئن باشيد که جهان جمهوري اسلامي را آسوده نخواهد گذاشت و کار به  آنجائي کشيده خواهد شد که من به شخصه از بيان آن هم به عنوان يک ايراني شرمم مي آيد

 

بيائيد به همديگر کمک کنيم تا با عبور از جمهوري اسلاّمي ما هم به جمع کشورها و ملّت هاي متمدن ملّحق شويم؛ بيائيد لااقل با خودمان صادق باشيم؛ زيرا تا کشور و ملّت ما زير سلّطه جمهوري اسلاّميست جهانيان نه حکومت و نه ملّت ما را جزء حکومتها و ملّل متمدن به شمار نخواهند آورد. که اين خود يک

!ننگ و توهيني ملّيست

براي مطالعه بيشتر در زمينه نافرمانيهاي مدني و قيام به دور از خشونت ميتوانيد به اين سايت مراجعه و کتب ارزنده اي که در آن معرفي شده است را تهيه

: کنيد

www.AEinstein.org

نوشته مسعود علیزاده